- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ورود کاروان سیدالشهدا علیه السلام به کربلا در گزارشهای کتب مختلف تاریخی
لهوف سید بن طاوس : قَالَ: ثُمَّ إِنَّ الْحُسَيْنَ علیهالسلام قَامَ وَ رَكِبَ وَ سَارَ وَ كُلَّمَا أَرَادَ الْمَسِيرَ يَمْنَعُونَهُ تَارَةً وَ يُسَايِرُونَهُ أُخْرَى حَتَّى بَلَغَ كَرْبَلَاءَ وَ كَانَ ذَلِكَ فِي الْيَوْمِ الثَّانِي مِنَ الْمُحَرَّمِ فَلَمَّا وَصَلَهَا قَالَ مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْضِ فَقِيلَ كَرْبَلَاءُ. سپس حسين علیهالسلام برخاست و برنشست، حركت كرد و حرّ و لشكرش گاهى مانع از حركت شده، و گاهى نيز با وى حركت میكردند تا امام به كربلاء رسيد و اين روزدوم محرّم بود، پرسيد: «اين زمين را چه نام است». گفته شد: كربلاء. فَقَالَ ع اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ ثُمَّ قَالَ هَذَا مَوْضِعُ كَرْبٍ وَ بَلَاءٍ انْزِلُوا هَاهُنَا مَحَطُّ رِحَالِنَا وَ مَسْفَكُ دِمَائِنَا وَ هُنَا مَحَلُّ قُبُورِنَا بِهَذَا حَدَّثَنِي جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ امام علیهالسلام فرمود: «فرود آييد، به خدا كه اين جا جاى فرود آمدن و ريختن خونهاى ماست، و اينجا جايگاه قبور ماست، به خدا كه اين جا جاى به اسارت رفتن حرم ماست و اين خبر را جدّم به من داده است». فَنَزَلُوا جَمِيعاً وَ نَزَلَ الْحُرُّ وَ أَصْحَابُهُ نَاحِيَةً وَ جَلَسَ الْحُسَيْنُ علیهالسلام يُصْلِحُ سَيْفَهُ وَ يَقُولُ: همگان فرود آمدند، و حرّ با لشكرش نيز در كنارى فرود آمدند، و حسين علیهالسلام نشست و شمشيرش اصلاح میكرد و میفرمود: يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ وَ الْأَصِيلِ تفو بر تو اى روزگار كه چه بد دوستى هستى و چقدر در هر شبانگاه و بامداد براى تو بود مِنْ طَالِبٍ وَ صَاحِبٍ قَتِيلٍ وَ الدَّهْرُ لَا يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ چقدر جوينده كه به كشتن رفته و اين روزگار است كه به نخبگان قناعت نورزد وَ إِنَّمَا الْأَمْرُ إِلَى الْجَلِيلِ وَ كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلِ همانا امر به نزد پروردگار است، و هر زندهاى راهى در پيش دارد مَا أَقْرَبَ الْوَعْدَ مِنَ الرَّحِيلِ الى جنان و الى مقيل وعده زمان كوچيدن به بهشت خداى چقدر نزديك است قَالَ الرَّاوِي: فَسَمِعَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ ع ذَلِكَ فَقَالَتْ يَا أَخِي هَذَا كَلَامُ مَنْ أَيْقَنَ بِالْقَتْلِ فَقَالَ ع نَعَمْ يَا أُخْتَاهْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ وَا ثُكْلَاهْ يَنْعَى الْحُسَيْنُ علیهالسلام إِلَيَّ نَفْسَهُ. راوى گويد: زينب دخت فاطمه عليها السّلام اين سخنان را بشنيد و گفت: برادرم اين سخن تو سخن كسى است كه به مرگ خود يقين دارد. فرمود: آرى خواهرم. زينب گفت : واى بر من، حسين مرا خبر از مرگ خود میدهد. قَالَ: وَ بَكَى النِّسْوَةُ وَ لَطَمْنَ الْخُدُودَ وَ شَقَقْنَ الْجُيُوبَ وَ جَعَلَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ تُنَادِي وَا مُحَمَّدَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا أُمَّاهْ وَا أَخَاهْ وَا حُسَيْنَاهْ وَا ضَيْعَتَنَا بَعْدَكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ. گويد: زنان گريستند و لطمه بر چهره ها زده گريبان چاك زدند. ام كلثوم ندا برداشت: وا محمّدا وا علياه وا امّاه وا فاطمتا وا حسنا وا حسينا. واى از ضايعه بعد از تو اى ابا عبد اللَّه. قَالَ فَعَزَّاهَا الْحُسَيْنُ علیهالسلام وَ قَالَ لَهَا يَا أُخْتَاهْ تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اللَّهِ فَإِنَّ سُكَّانَ السَّمَاوَاتِ يَفْنُونَ وَ أَهْلَ الْأَرْضِ كُلَّهُمْ يَمُوتُونَ وَ جَمِيعَ الْبَرِّيَّةِ يَهْلِكُونَ ثُمَّ قَالَ يَا أُخْتَاهْ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ وَ أَنْتِ يَا زَيْنَبُ وَ أَنْتِ يَا فَاطِمَةُ وَ أَنْتِ يَا رَبَابُ انْظُرْنَ إِذَا أَنَا قُتِلْتُ فَلَا تَشْقُقْنَ عَلَيَّ جَيْباً وَ لَا تَخْمِشْنَ عَلَيَّ وَجْهاً وَ لَا تَقُلْنَ هُجْراً حسين علیهالسلام خواهر را تسلّى داد و فرمود:«خواهرم! خود را به آرامش خدا تسلّى ده، چه ساكنان آسمانها میميرند و زمينيان به جاى نمانند، و ما سوى اللَّه به مرگ گرفتار آيند. بعد فرمود: «خواهرم امّ كلثوم، و تو اى زينب، و تو اى رقيه و تو اى فاطمه، و تو اى رباب بنگريد بعد از شهادتم مبادا گريبانى را چاك زده يا چهره اى را خراشيده، يا سخنانى ناروا بر زبان رانيد». وَ رُوِيَ مِنْ طَرِيقٍ آخَرَ أَنَّ زَيْنَبَ لَمَّا سَمِعَتْ مَضْمُونَ الْأَبْيَاتِ وَ كَانَتْ فِي مَوْضِعٍ آخَرَ مُنْفَرِدَةً مَعَ النِّسَاءِ وَ الْبَنَاتِ خَرَجَتْ حَاسِرَةً تَجُرُّ ثَوْبَهَا حَتَّى وَقَفَتْ عَلَيْهِ وَ قَالَتْ وَا ثُكْلَاهْ لَيْتَ الْمَوْتَ أَعْدَمَنِي الْحَيَاةَ الْيَوْمَ مَاتَتْ أُمِّي فَاطِمَةُ وَ أَبِي عَلِيٌّ وَ أَخِيَ الْحَسَنُ يَا خَلِيفَةَ الْمَاضِينَ وَ ثِمَالَ الْبَاقِينَ فَنَظَرَ إِلَيْهَا الْحُسَيْنُ ع فَقَالَ يَا أُخْتَاهْ لَا يَذْهَبَنَّ بِحِلْمِكِ الشَّيْطَانُ. روايت از طريق ديگر: زينب چون ابيات را شنيد- او در جايى تنها و خالى از مخدّرات حرم بود- با پاى برهنه در حالى كه لباسش به زمين كشيده میشد به حضور برادر رسيد و گفت: واى بر من، اى كاش مرگ مرا از اين زندگى آزاد میكرد، امروز گوئيا مادرم فاطمة الزهرا و پدرم على مرتضى و برادرم حسن المجتبى را از دست دادم، اى خليفه گذشتگان و اى پناه بازماندگان. حسين علیهالسلام نظرى به خواهر افكند و فرمود: «خواهرم عنان بردبارى را از كف مده». فَقَالَتْ بِأَبِي وَ أُمِّي أَ سَتُقْتَلُ نَفْسِي لَكَ الْفِدَاءُ فَرُدَّتْ غُصَّتُهُ وَ تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ ثُمَّ قَالَ لَوْ تُرِكَ الْقَطَاةُ لَيْلًا لَنَامَ فَقَالَتْ يَا وَيْلَتَاهْ أَ فَتَغْتَصِبُ نفسي [نَفْسَكَ اغْتِصَاباً فَذَلِكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي وَ أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي ثُمَّ أَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ وَ خَرَّتْ مَغْشِيَّةً عَلَيْهَا فَقَامَ ع فَصَبَّ عَلَيْهَا الْمَاءَ حَتَّى أَفَاقَتْ ثُمَّ عَزَّاهَا ص بِجُهْدِهِ وَ ذَكَّرَهَا لِمُصِيبَتِهِ بِمَوْتِ أَبِيهِ وَ جَدِّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ. عرض كرد: پدرم و مادرم به فدايت، فدايت گردم، آيا بزودى به شهادت میرسى؟ امّا غصّه گلوگير را فرو برده و چشم هاى مباركش اشك آلود شده، سپس فرمود: «هيهات هيهات، اگر مرغ قطا را شبى آرام مى گذاشتند به خواب مى رفت». عرض كرد: اى واى آيا خود را در معرض غضب مینهى، همين قلبم را بيشتر جريحه دار میكند و بر من ناگوارتر است، و آنگاه گريبانش را دريد و بيهوش شد. امام برخاست، و بر چهره خواهر آب ريخت تا بهوش آمد، بعد تسليتش داد و مرگ پدر و جدّش «صلوات اللَّه عليهم اجمعين» را به يادش آورد. ( لهوف ص ۸۰) ********************************************************** امالی شیخ صدوق : شیخ صدوق در کتاب امالی ـ به نقل از عبد اللّه بن منصور، از امام صادق علیهالسلام از پدرش امام باقر علیهالسلام از جدّش امام زین العابدین علیهالسلام: حسین علیهالسلام حرکت کرد تا در کربلا فرود آمد و پرسید: «نام این سرزمین چیست ؟» . گفتند: اى فرزند پیامبر خدا! این جا کربلاست. حسین علیهالسلام فرمود: «به خدا سوگند، این، روزِ کرب و بلاست و این جا، همان جایى است که خون هاى ما در آن ریخته و حرمت ما شکسته میشود». عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن محمّد بن علیّ بن الحسین عن أبیه عن جدّه [زین العابدین] علیهم السلام: سارَ [الحُسَینُ علیهالسلام ] حَتّى نَزَلَ کَربَلاءَ فَقالَ: أیُّ مَوضِعٍ هذا ؟ فَقیلَ: هذا کَربَلاءُ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ .فَقالَ: هذا ـ وَاللّه یَومُ کَربٍ وبَلاءٍ وهذَا المَوضِعُ الَّذی یُهَراقُ فیهِ دِماؤُنا ، ویُباحُ فیهِ حَریمُنا. ********************************************************** ارشاد شیخ مفید : چون نامه را خواند حر به آن حضرت و يارانش گفت: اين نامه امير: عبيد اللَّه است كه به من دستور داده همان جا كه نامه رسيد (براى فرود آمدن) به شما سخت بگيرم، و اين نيز فرستاده اوست كه دستورش داده از من جدا نشود تا دستورش را در باره شما انجام دهم، پس يزيد بن مهاجر كندى كه در ميان ياران حسين علیهالسلام بود بفرستاده ابن زياد نگاه كرده او را شناخت، پس باو گفت: مادرت به عزايت بنشيند اين چه كار ناشايسته ايست كه بدنبال آن آمده اى؟ گفت: پيروى از امام خود نموده و به بيعت خود پايدارى كرده ام؟ يزيد بن مهاجر باو گفت: بلكه خداى خود را نافرمانى كرده و پيشواى (ناحق) خود را در باره نابودى خودت پيروى كرده، و ننگ و آتش را براى خويشتن فراهم كرده اى، و بد امام و پيشوائى است امام تو، خداى تعالى فرمايد: «و گردانيديم ايشان را پيشوايانى كه میخوانند بسوى آتش و روز قيامت يارى نمیشوند» (سوره قصص آيه ۴۱) و پيشواى تو از اين پيشوايان است! و حر بن يزيد كار را سخت گرفت كه در همان مكانى كه نه آب بود و نه آبادى پياده شوند، حسين علیهالسلام فرمود: واى بحال تو بگذار باين ده يعنى نينوى و غاضريه، يا آن ديگر يعنى شفيه فرود آئيم؟ گفت: بخدا نمى توانم (زيرا) اين (فرستاده) مردى است كه براى ديده بانى نزد من آمده (كه ببيند آيا من به دستور عبيد اللَّه رفتار میكنم يا نه، و من ناچارم در برابر چشم او دستورش را انجام دهم) زهير بن قين گفت: بخدا اى فرزند رسول خدا من میبينم كه كار پس از آنچه اكنون میبينيد سختتر باشد، همانا جنگ با اين گروه در اين ساعت بر ما آسانتر است از جنگيدن كسانى كه پس از اين بنزد ما خواهند آمد؟ بجان خودم سوگند پس از اين لشكرى بسوى ما آيند كه ما برابرى آنان نتوانيم (پس اجازه فرما با اينان بجنگيم؟) حسين علیهالسلام فرمود: من كسى نيستم كه آغاز بجنگ ايشان كنم (و من اين كار را شروع نخواهم كرد) پس آن حضرت فرود آمد و آن در روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و يك هجرى بود. متن عربی روایت : فَلَمَّا أَصْبَحَ نَزَلَ فَصَلَّى الْغَدَاةَ ثُمَّ عَجَّلَ الرُّكُوبَ فَأَخَذَ يَتَيَاسَرُ بِأَصْحَابِهِ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَهُمْ فَيَأْتِيهِ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَيَرُدُّهُ وَ أَصْحَابَهُ فَجَعَلَ إِذَا رَدَّهُمْ نَحْوَ الْكُوفَةِ رَدّاً شَدِيداً امْتَنَعُوا عَلَيْهِ فَارْتَفَعُوا فَلَمْ يَزَالُوا يَتَيَاسَرُونَ كَذَلِكَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى نَيْنَوَى الْمَكَانِ الَّذِي نَزَلَ بِهِ الْحُسَيْنُ علیهالسلام فَإِذَا رَاكِبٌ عَلَى نَجِيبٍ لَهُ عَلَيْهِ السِّلَاحُ مُتَنَكِّبٌ قَوْساً مُقْبِلٌ مِنَ الْكُوفَةِ فَوَقَفُوا جَمِيعاً يَنْتَظِرُونَهُ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَيْهِمْ سَلَّمَ عَلَى الْحُرِّ وَ أَصْحَابِهِ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِهِ وَ دَفَعَ إِلَى الْحُرِّ كِتَاباً مِنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَإِذَا فِيهِ: أَمَّا بَعْدُ: فَجَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ علیهالسلام حِينَ يَبْلُغُكَ كِتَابِي وَ يَقْدَمُ عَلَيْكَ رَسُولِي وَ لَا تُنْزِلْهُ إِلَّا بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ حِصْنٍ وَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ فَقَدْ أَمَرْتُ رَسُولِي أَنْ يَلْزَمَكَ وَ لَا يُفَارِقَكَ حَتَّى يَأْتِيَنِي بِإِنْفَاذِكَ أَمْرِي وَ السَّلَامُ. فَلَمَّا قَرَأَ الْكِتَابَ قَالَ لَهُمُ الْحُرُّ هَذَا كِتَابُ الْأَمِيرِ عُبَيْدِ اللَّهِ يَأْمُرُنِي أَنْ أُجَعْجِعَ بِكُمْ فِي الْمَكَانِ الَّذِي يَأْتِي كِتَابُهُ وَ هَذَا رَسُولُهُ وَ قَدْ أَمَرَهُ أَلَّا يُفَارِقَنِي حَتَّى أُنَفِّذَ أَمْرَهُ. فَنَظَرَ يَزِيدُ بْنُ الْمُهَاجِرِ الْكِنَانِيُّ وَ كَانَ مَعَ الْحُسَيْنِ علیهالسلام إِلَى رَسُولِ ابْنِ زِيَادٍ فَعَرَفَهُ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ مَا ذَا جِئْتَ فِيهِ قَالَ أَطَعْتُ إِمَامِي وَ وَفَيْتُ بِبَيْعَتِي فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْمُهَاجِرِ بَلْ عَصَيْتَ رَبَّكَ وَ أَطَعْتَ إِمَامَكَ فِي هَلَاكِ نَفْسِكَ وَ كَسَبْتَ الْعَارَ وَ النَّارَ وَ بِئْسَ الْإِمَامُ إِمَامُكَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ مِنْ قَائِلٍ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ يَوْمَ الْقِيامَةِ لا يُنْصَرُونَ فَإِمَامُكَ مِنْهُمْ. وَ أَخَذَهُمُ الْحُرُّ بِالنُّزُولِ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ وَ لَا قَرْيَةٍ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ علیهالسلام دَعْنَا وَيْحَكَ نَنْزِلْ فِي هَذِهِ الْقَرْيَةِ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي نَيْنَوَى وَ الْغَاضِرِيَّةَ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي شِفْنَةَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَسْتَطِيعُ ذَلِكَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بُعِثَ إِلَيَّ عَيْناً عَلَيَّ فَقَالَ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَرَاهُ يَكُونُ بَعْدَ الَّذِي تَرَوْنَ إِلَّا أَشَدَّ مِمَّا تَرَوْنَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتَالَ هَؤُلَاءِ السَّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَيْنَا مِنْ قِتَالِ مَنْ يَأْتِينَا بَعْدَهُمْ فَلَعَمْرِي لَيَأْتِينَا بَعْدَهُمْ مَا لَا قِبَلَ لَنَا بِهِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ علیهالسلام مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ ثُمَّ نَزَلَ وَ ذَلِكَ يَوْمَ الْخَمِيسِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الثَّانِي مِنَ الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ ( الأرشاد ج ۲ ص ۸۲) ********************************************************** اعلام الوری مرحوم طبرسی : هنگامى كه صبح كردند و نماز را اداء نمودند با شتاب سوار شدند و بطرف چپ حركت كردند و تصميم داشتند ياران خود را متفرق كنند، حر بن يزيد جلو آنها را میگرفت و بطرف كوفه حركت ميداد اصحاب سيد الشهداء علیهالسلام هم از رفتن بطرف كوفه امتناع میكردند و در همين گير و دار بودند تا آنگاه كه به سرزمين «نينوى» رسيدند در اين هنگام از دور سوارى رسيد و به حر بن يزيد سلام كرد و به سيد الشهداء عليه السّلام توجهى ننمود اين سواره نامه اى از طرف عبيد اللَّه بن زياد براى حر آورده بود، عبيد اللَّه در نامه خود امر كرده بود كه بايد بر حسين اوضاع را تنگ بگيرى و او را در زمينى بى آب و علف پياده نمائى و اين فرستاده مأمور است نزد شما باشد و اوضاع كارت را گزارش دهد. حر بن يزيد سيد الشهداء علیهالسلام را تكليف كرد كه در همين زمين بى آب و علف پياده گردد، حضرت فرمود: واى بر تو مرا واگذاريد كه در اين قريه نينواى ساكن شوم گفت: من قادر نيستم مطلب شما را برآورم اين مرد از طرف عبيد اللَّه جاسوس است و من از وى بيم دارم، زهير بن قين عرض كرد: به خداوند سوگند پس از اين بر ما سخت خواهند گرفت اينك اجازه دهيد با اين قوم قليل جنگ كنيم، قبل از اينكه لشكريان ديگرى بيايند سيد الشهداء علیهالسلام فرمود: من دوست ندارم مبادرت به جنگ كنم، پس از اين از اسب فرود آمدند و اين جريان در روز پنجشنبه دوم محرم الحرام اتفاق افتاد متن عربی روایت : فَلَمَّا أَصْبَحَ نَزَلَ فَصَلَّى الْغَدَاةَ ثُمَّ عَجَّلَ الرُّكُوبَ فَأَخَذَ يَتَيَاسَرُ بِأَصْحَابِهِ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَهُمْ فَيَأْتِيهِ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَيَرُدُّهُ وَ أَصْحَابَهُ فَجَعَلَ إِذَا رَدَّهُمْ نَحْوَ الْكُوفَةِ امْتَنَعُوا عَلَيْهِ فَلَمْ يَزَالُوا يُسَايِرُونَ كَذَلِكَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى نَيْنَوَى بِالْمَكَانِ الَّذِي نَزَلَ بِهِ الْحُسَيْنُ فَإِذَا رَاكِبٌ عَلَى نَجِيبٍ لَهُ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَيْهِمْ سَلَّمَ عَلَى الْحُرِّ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَيْنِ علیهالسلام وَ أَصْحَابِهِ وَ دَفَعَ إِلَى الْحُرِّ كِتَاباً مِنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ فَإِذَا فِيهِ أَمَّا بَعْدُ فَجَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ حِينَ يَبْلُغُكَ كِتَابِي وَ لَا تُنْزِلْهُ إِلَّا بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ خُضْرٍ وَ لَا مَاءٍ وَ قَدْ أَمَرْتُ رَسُولِي أَنْ يَلْزَمَكَ وَ لَا يُفَارِقَكَ حَتَّى يَأْتِيَنِي بِإِنْفَاذِكَ أَمْرِي وَ السَّلَامُ. فَأَخَذَهُمُ الْحُرُّ بِالنُّزُولِ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ وَ لَا قَرْيَةٍ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ دَعْنَا وَيْحَكَ أَنْزِلْ فِي هَذِهِ الْقَرْيَةِ يَعْنِي نَيْنَوَى أَوْ هَذِهِ يَعْنِي الْغَاضِرِيَّةَ قَالَ لَا وَ اللَّهِ لَا أَسْتَطِيعُ ذَلِكَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بَعَثَ عَيْناً عَلَيَّ فَقَالَ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَرَاهُ يَكُونُ بَعْدَ هَذَا الَّذِي تَرَوْنَ إِلَّا أَشَدَّ مَا تَرَوْنَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتَالَ هَؤُلَاءِ السَّاعَةَ أَهْوَنُ عَلَيْنَا مِنْ قِتَالِ مَنْ يَأْتِينَا مِنْ بَعْدِهِمْ فَلَعَمْرِي لَيَأْتِينَا بَعْدَهُمْ مَنْ لَا قِبَلَ لَنَا بِهِ. فَقَالَ الْحُسَيْنُ علیهالسلام مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ ثُمَّ نَزَلَ وَ ذَلِكَ فِي الْيَوْمِ الْخَمِيسِ الثَّانِي مِنَ الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ ( اعلام الوری ج ۱ ص ۴۵۰) ********************************************************** روضة الواعظین مرحوم فتال نیشابوری: چون سپيده دميد فرمود فرود آمدند و نماز صبح گزاردند و با شتاب سوار شدند. امام حسين علیهالسلام ياران خود را به جانب چپ برد و میخواست آنان را پراكنده فرمايد. حر بن يزيد آمد و مانع اين كار شد و چون میخواست آنان را به سوى كوفه ببرد به شدت ايستادگى مى كردند و امام حسين علیهالسلام همچنان ياران خود را به سمت چپ مى برد تا آنكه به نينوى رسيدند و امام حسين علیهالسلام آنجا فرود آمدند. در اين هنگام سوارى كه بر اسب سوار بود و سلاح بر تن داشت و كمانى بر شانه انداخته بود از دور پيدا شد. همگى ايستادند و منتظر او شدند. سوار هنگامى كه نزديك شد به حر و سپاهيان او سلام داد و به امام حسين علیهالسلام و يارانش سلام نداد و نامه يى از عبيد الله بن زياد به حر تسليم كرد كه در آن چنين نوشته شده بود: «اما بعد چون اين نامه من به تو رسيد و فرستاده ام پيش تو آمد بر حسين سخت بگير و او را در بيابانى كه هيچ پناهگاه و آبى نداشته باشد فرود آر و به فرستاده خود دستور دادم با تو باشد و از تو جدا نشود و اين فرمان مرا اجرا كنى و السلام.» حر گفت: بايد همين جا فرود آييد. آنجا نه دهكده يى بود و نه آبى. امام حسين علیهالسلام فرمود: اى واى بر تو! بگذار در اين آبادى يا آن آبادى، يعنى نينوى و غاضريه فرود آييم. گفت: به خدا سوگند نمیتوانم اين كار را انجام دهم. اين مرد را بر من جاسوس گماشته اند. زهير بن قين به امام حسين علیهالسلام گفت: به خدا سوگند اى پسر رسول خدا! كار بعد از اين دشوارتر خواهد شد. جنگ با اين ستمگران هم اكنون آسانتر از جنگ با سپاهيانى است كه پس از ايشان خواهند رسيد و به جان خودم سوگند پس از ايشان سپاهى خواهد آمد كه ما را ياراى نبرد با آنان نخواهد بود. امام حسين علیهالسلام فرمود: من با آنان جنگ را شروع نخواهم كرد، و روز پنجشنبه دوم محرم سال شصت و يك هجرى همان جا فرود آورده شدند. متن عربی روایت : فَلَمَّا أَصْبَحَ نَزَلَ فَصَلَّى الْغَدَاةَ ثُمَّ عَجَّلَ الرُّكُوبَ فَأَخَذَ يَتَيَاسَرُ بِأَصْحَابِهِ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَهُمْ فَيَأْتِيهِمُ الْحُرُّ بْنُ يَزِيدَ فَيَرُدُّهُ وَ أَصْحَابَهُ فَجَعَلَ إِذَا رَدَّهُمْ نَحْوَ الْكُوفَةِ رَدّاً شَدِيداً امْتَنَعُوا عَلَيْهِ فَارْتَفَعُوا وَ لَمْ يَزَالُوا يَتَسَايَرُونَ وَ كَذَلِكَ حَتَّى انْتَهَوْا إِلَى نَيْنَوَى الْمَكَانِ الَّذِي نَزَلَ بِهِ الْحُسَيْنُ ع فَإِذَا رَاكِبٌ عَلَى نَجِيبٍ لَهُ عَلَيْهِ السِّلَاحُ مُتَنَكِّبٌ قَوْساً مُقْبِلٌ مِنَ الْكُوفَةِ فَوَقَفُوا جَمِيعاً يَنْتَظِرُونَهُ فَلَمَّا انْتَهَى إِلَيْهِمْ سَلَّمَ عَلَى الْحُرِّ وَ أَصْحَابِهِ وَ لَمْ يُسَلِّمْ عَلَى الْحُسَيْنِ علیهالسلام وَ أَصْحَابِهِ وَ دَفَعَ إِلَى الْحُرِّ كِتَاباً مِنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ زِيَادٍ. أَمَّا بَعْدُ فَجَعْجِعْ بِالْحُسَيْنِ حِينَ يَبْلُغُكَ كِتَابِي وَ يَقْدَمُ عَلَيْكَ رَسُولِي وَ لَا تُنْزِلْهُ إِلَّا بِالْعَرَاءِ فِي غَيْرِ حِصْنٍ وَ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ وَ قَدْ أَمَرْتُ رَسُولِي أَنْ يَلْزَمَكَ وَ لَا يُفَارِقَكَ حَتَّى يَأْتِيَنِي بِإِنْفَاذِكَ أَمْرِي وَ السَّلَامُ فَأَخَذَهُمُ الْحُرُّ بِالنُّزُولِ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ عَلَى غَيْرِ مَاءٍ وَ لَا فِي قَرْيَةٍ فَقَالَ لَهُ الْحُسَيْنُ علیهالسلام دَعْنَا وَيْحَكَ نَنْزِلْ فِي هَذِهِ الْقَرْيَةِ أَوْ هَذِهِ يَعْنِي نَيْنَوَى وَ الْغَاضِرِيَّةِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا أَسْتَطِيعُ ذَلِكَ هَذَا رَجُلٌ قَدْ بُعِثَ إِلَيَّ عَيْناً عَلَيَّ فَقَالَ لَهُ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَرَاهُ بَعْدَ الَّذِي تَرَوْنَ إِلَّا أَشَدَّ مِمَّا تَرَوْنَ بِابْنِ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّ قِتَالَ هَؤُلَاءِ الْبُغَاةِ أَهْوَنُ مِنْ قِتَالِ مَنْ يَأْتِينَا مِنْ بَعْدِهِمْ فَلَعَمْرِي لَيَأْتِينَا بَعْدَهُمْ مَا لَا قِبَلَ لَنَا بِهِ فَقَالَ الْحُسَيْنُ علیهالسلام مَا كُنْتُ لِأَبْدَأَهُمْ بِالْقِتَالِ ثُمَّ نَزَلَ يَوْمَ الْخَمِيسِ وَ هُوَ الْيَوْمُ الثَّانِي مِنَ الْمُحَرَّمِ سَنَةَ إِحْدَى وَ سِتِّينَ ( روضة الواعظین ج ۱ ص ۴۱۰) ********************************************************** کشف الغمه مرحوم محدث اربلی : آن حضرت غير از آن راه راه ديگر اختيار فرموده بازگشت بجانب حجاز و شب همه شب با أصحاب خود در آن باديه راند. چون روز شد ناگاه لشكر حر در برابر ايشان خود را نمودند، چون آن حضرت چنان ديد از حر پرسيد كه خبر چيست؟ گفت: كتابت ابن زياد به من رسيد مشتمل بر توبيخ و سرزنش بسيار كه از تو جدا نشوم تا آنكه ترا به نزد وى برم و ميان آن حضرت و حر سخن به طول انجاميد تا خود و أهل و اصحابش نزول نمودند در صحراى كربلا در روز چهار شنبه يا پنجشنبه دوم محرم، آن حضرت فرمود كه: اين كربلا است و اين موضع كرب و بلاست، و اين جاى خواباندن شتران و فرود آمدن رجال ما است، و اين محل خون ريختن آل عبا است. و حر نيز با ايشان آنجا فرود آمد و چيزى نوشت بابن زياد و او را اعلام كرد بنزول آن حضرت بزمين كربلا. متن عربی روایت : فسلك الحسين طريقا آخر غير الجادة راجعا إلى الحجاز و سار هو و أصحابه طول ليلتهم فلما أصبح الحسين علیهالسلام و إذا قد ظهر الحر و جيشه فقال الحسين ما وراك يا ابن يزيد فقال وافاني كتاب ابن زياد يؤنبني في أمرك و قد سير من هو معي و هو عين علي و لا سبيل إلى مفارقتك أو أقدم بك عليه و طال الكلام بينهما و رحل الحسين علیهالسلام و أهله و أصحابه فنزلوا كربلاء يوم الأربعاء أو الخميس على ما قيل الثاني من المحرم .. فقال هذه كربلاء موضع كرب و بلاء هذا مناخ ركابنا و محط رحالنا و مقتل رجالنا فنزل القوم و حطوا الأثقال و نزل الحر بنفسه و جيشه قبالة الحسين علیهالسلام ثم كتب إلى عبيد الله بن زياد و أعلمه بنزول الحسين علیهالسلام بأرض كربلاء ( کشف الغمه ج ۱ ص ۵۸۹) ********************************************************** اخبار الطوال دینوری : امام حسين علیهالسلام از قصر بنى مقاتل همراه حر بن يزيد حركت فرمود و هر گاه آهنگ صحرا میكرد حر او را از آن كار بازمیداشت تا آنكه به جايى بنام كربلا رسيدند، از آنجا اندكى بسوى راست حركت كردند و به نينوى رسيدند و در اين هنگام مردى كه بر مركبى راهوار سوار بود از مقابل شتابان آمد و همگان منتظر او ايستادند، چون آن مرد رسيد به حر سلام داد و به امام حسين علیهالسلام سلام نداد و نامه اى از ابن زياد براى حر آورد كه در آن چنين نوشته بود. " اما بعد، همانجا كه اين نامه ام بدست تو میرسد بر حسين علیهالسلام و ياران او سخت بگير و او را در بيابانى بدون آب و سبزه فرود آور و حامل اين نامه را مامور كرده ام تا مرا از آنچه انجام میدهى آگاه سازد و السلام". حر نامه را خواند و سپس به امام حسين علیهالسلام داد و گفت مرا چاره يى از اجراى فرمان امير عبيد الله بن زياد نيست همين جا فرود آى و براى امير بهانه اى بر من قرار مده. امام حسين علیهالسلام فرمود كمى ما را پيشتر ببر تا باين دهكده غاضريه كه با ما يك تيررس فاصله دارد برسيم يا بان دهكده ديگر كه نامش سقبه است و در يكى از اين دو دهكده فرود آييم، حر گفت امير براى من نوشته است ترا در سرزمين خشك و بى آب فرود آورم و چاره يى از اجراى فرمان او نيست. زهير بن قين به امام حسين علیهالسلام گفت اى پسر رسول خدا پدر و مادرم فداى تو باد به خدا سوگند اگر نيروى ديگرى غير از همين گروه براى جنگ با ما نيايند همين ها هم براى زد و خورد با ما كفايت میكنند و چگونه خواهد بود اگر نيروهاى ديگر هم برسند، اجازه فرماى تا هم اكنون با اين عده جنگ كنيم كه جنگ با اينان براى ما آسانتر است از جنگ با كسان ديگرى هم كه خواهند آمد، امام حسين علیهالسلام فرمود من دوست ندارم با ايشان آغاز به جنگ كنم مگر اينكه آنان جنگ را شروع كنند. زهير گفت اين جا نزديك ما دهكده اى در زمين پرپيچ و خمى قرار دارد كه فرات از سه سو آنرا در بر گرفته است، فرمود نام آن چيست؟ گفت عقر، فرمود از عقر به خدا پناه مى برم. امام حسين علیهالسلام به حر فرمود كمى پيش برويم آنگاه پياده شويم و حركت كردند و چون به كربلا رسيدند حر و يارانش مقابل امام حسين علیهالسلام ايستادند و آنان را از حركت بازداشتند و گفتند همين جا فرود آييد كه رود فرات به شما نزديك است، امام علیهالسلام پرسيد نام اين سرزمين چيست؟ گفتند كربلا فرمود آرى سرزمين سختى و بلاست. ( ترجمه اخبار الطوال ص ۲۹۸) |